فاطمه شهیده س
مظلومیت حضرت فاطمه زهرا س

 

1-به یکی گفتند: با با لش جمله بساز؟ می گه: یه گنجشک دیدم با تفنگ زدم به بالش.می گن نه این بالش اون بالش.می گه: با تفنگ زدم به اون بالش.می گن اصلن بالش رو بی خیال شو با تشک جمله بساز؟می گه: توشک داری زدم به بالش.می گن با پتو جمله بساز؟می گه: پ′ تو شک داری زدم به بالش.می گن اصلا با تخت جمله بساز ؟می گه خیالت تخت زدم به بالش.
 
                                                                        
 
 
2- چرا با جوراب خوابيدي؟ آخه اينطوري راحت‌تر مي‌خوابم! واسه چي؟ واسه اينكه ديشب با كفش خوابيدم، خوابم نبرد
 
 
 
3- راستي فهميدي ديشب خانه ما دزد آمد و الان دزده تو بيمارستانه؟ نه مگه چطور شد؟ هيچي، زنم فكر كرد، كه دير اومدم خونه!
 
 
 
4- معلم: الفباي فارسي رو بگو ببينم. شاگرد: الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت... معلم: الفباي انگليسي رو بگو ببينم. شاگرد: ا – بي – سي – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد... معلم: الفباي يوناني رو بگو ببينم. شاگرد: آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنج‌تا ... معلم: نخواستم بابا يه شعر بگو. شاگرد: نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت... 
 
 
 
5- مرد: بازهم كه پارچه خريدي؟ زن: مي‏خوام برات دستمال بدوزم. مرد: اين كه چهار متر پارچه است؟ زن با بقيه‏اش هم براي خودم يه پيرهن مي‏دوزم.
 
                                                                       
 
6- زن و شوهري به سينما رفتند. در اواخر فيلم، زن، شوهرش را صدا زد و گفت: اين كسي كه بغل دست من نشسته از اول فيلم تا حالا خواب است. مرد با ناراحتي جواب داد: به درك كه خواب است. حالا چرا منو از خواب بيدار كردي؟
 
 
 
7- ديوانه اولي: ببينم، مگه تو كري كه جواب سلام منو نمي‌دي؟! ديوانه دومي: نه اون احمد داداشمه كه كره، من لالم!
 
 
 
8- مشتري: آقا چرا ديگه مي‌خواهي توي حلقم را كيسه بكشي؟ دلاك: آخه خودتون گفتين گلوتون چرك كرده!
 
 
 
9- رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!
 
 
 
10- بچه‌اي از پدرس پرسيد: فرق تفنگ و مسلسل چيست؟ پدرش جواب داد: پسرم وقتي من و مادرت حرف مي‌زنيم بيا گوش كن. آن وقت مي‌فهمي فرقش چيه!
 
 
 
 
11- مدیر کارخانه ای به کارگر ش گفـت: چرا بیکار ایستاده ای مگر سر کار گر به تو نگفته چه کار باید بکنی ؟ کار گر گفت: چرا آقای مدیر ، گفت هر وقت شما آمدید بروم بیدارش کنم
 
 
 
 
12- زن به شوهر: به یاد میاری اولین باری که از من تقاضای ازدواج کردی خواستگاری تو را رد کردم ؟شوهر گفت چراچرا، من تمام عمر آن خاطره ی خوش (رد کردن) را از یاد نمی برم
 
 
 
 
13-  مرد: بازهم كه پارچه خريدي؟ زن: مي‏خوام برات دستمال بدوزم. مرد: اين كه چهار متر پارچه است؟ زن با بقيه‏اش هم براي خودم يه پيرهن مي‏دوزم.
 
 
 
14- دو ديوانه با هم گفتگو مي‌كردند. اولي: اگر گفتي فرق كلاغ چيه؟ دومي: خوب معلومه! اين بالش از اون بالش مساوي‌تره!
 
 
 
15- خسیسی 10 تومن ميندازه تو صندوق صدقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده،‌ يك ماشين ميزنه بهش، درب و داغونش ميكنه. همون وقت يك باباي ديگه‌اي داشته يك پولي مينداخته تو همون صندوق، ‌خسیسه با حال زار پاميشه، ‌ميگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوق خرابه!

                                                                     




تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط قناد

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 1492
بازدید کل : 40556
تعداد مطالب : 326
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


دعای عظم البلا
دعای فرج  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
ذکر کاشف الکرب  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
روزشمار فاطمیه سوره قرآن ذکر روزهای هفته پخش زنده حرم انقلاب اسلامی
.  .

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس




ابزار های عاشقانه برای وبلاگ

کد زیبا سازی لینک ها



کد کج شدن تصاوير